آموزش و پرورش و اجتماعی شدن
آموزش و پرورش و اجتماعی شدن
آموزش و پرورش و اجتماعی شدن
نویسنده: دکتر مهدی پیروز نیا
اجتماعی شدن : Mayer F . Nimkoff در فرهنگ علوم اجتماعی، اجتماعی شدن یا Socialization را چنین توصیف می کند : « A : مراد ازاجتماعی شدن درروانشناسی اجتماعی فرایندی است که به وسیله ی آن یک فرد می آموزد که از طریق فراگرفتن رفتاری اجتماعی که مورد تایید گروه باشد ، خود را با آن گروه انطباق دهد . B : اصطلاح اجتماعی شدن را در اصل روانشناسان اجتماعی ، جامعه شناسان و پژوهندگان رشد کودک به کار برده اند : « همه ی کودکانی که استعدادهایشان ... زیاد محدود نیست در برهم کنش اجتماعی شرکت می جویند و سرانجام رفتارهای اجتماعی کسب می کنند . فرایندی ... که به اجتماعی شدن معروف است ... در اصل فرایندی مربوط به یادگیری است . » در این تعریف که از نیوکم است ، اجتماعی شدن فردی تا حدّی با یادگیری اجتماعی مساوی انگاشته شده است . بنابر تعریفهای دیگر مراد از اجتماعی شدن تقریبا" آن یادگیری است که با تصویب گروهی سروکار دارد . C : تفاوتهای موجود در مفهوم اصطلاح اجتماعی شدن تا حد سازوکارهایی که اجتماعی شدن از طریق آنها حاصل می شود نیز گسترده است . تالکوت پارسونز و ر.ف.بیلز ، پس از یادآوری این نکته که « کانون اصلی فرایند اجتماعی شدن در فرایند نهادی شدن فرهنگ جامعه ای است که کودک در آن متولد می شود » اشاره می کنند که جنبه های قاطع فرهنگ برای این منظور الگوهای ارزش جامعه اند و شرایط موثر برای اجتماعی شدن « قرار گرفتن در وضعی اجتماعی است که خود اشخاص قدرتمندتر و مسئول تر در نظام ارزش فرهنگی مورد بحث در آن ادغام می شوند ، هم از این لحاظ که همراه بچه ها نظام اجتماعی نهادی شده ای را تشکیل می دهند و هم از این نظر که الگوها قبلا" به شیوه ای مناسب در شخصیت خود آنها نهادی شده است .» پارسونز و بیلز همچنین عقیده دارند که اجتماعی شدن متضمن ایجاد تناوب در تفکیک و ادغام نقشهاست . از دیدگاه فرویدی - که پارسونز و بیلز آن را با نظریه ی خود در مورد کنش اجتماعی و نظامهای اجتماعی سازگار کرده اند - اجتماعی شدن فرایندی است که برطبق آن کودک هنجارهای والدین را در خود نهادی می کند و یک فراخود بدست می آورد . گفته می شود که این امر از طریق ساز وکارهای نیروگذار روانی و ارزشیاب و شناختی روی می دهد . اولی مشتمل است بر تقویت و خاموشی که بر پاداش و کیفر مبتنی است . دومی متضمن تقلید و یکسان شدن است ، که بر پایه ی احساس احترام و احساس عشق استوار است . پیروان نظریه ی همنقشی نمادین بر نقش سخن گفتن در فرایند اجتماعی شدن تاکید می کنند : « کودک هنگامی اجتماعی می شود که توانایی ایجاد ارتباط با دیگران را پیدا کند و به مدد استفاده از گفتار برآنان تاثیر گذارد و از آنان تاثیر پذیرد . این امر رفتاری را در برابر موضوعهای نامبرده ایجاب می کند که از لحاظ اجتماعی مورد قبول باشد . »
D : اصطلاح اجتماعی شدن عموما" در ارتباط با کودکان به کار برده می شود ، اما این فرایند در واقع عام است و به همین لحاظ بر بزرگسالان نیز قابل اطلاق است . شحص ممکن است در هر سنی با گروههای تازه آشنا شود و ارزشهای آنان را کسب کند . » ( 1:29)
« کاربرد واژه و مفهوم اجتماعی شدن را می توان به امیل دورکیم نسبت داد این مفهوم بی تردیددر آثار جامعه شناختی آلمانی در پایان قرن نوزدهم - به ویژه در آثار گئورگ زیمل وجود دارد . اما در نوشته های این جامعه شناس فرانسوی است که به نظام پردازی نظری آن پرداخته می شود . به علاوه این اندیشه که در جامعه های مدرن ، آموزش گاه تمام و کمالِ ( درخدمت ) اجتماعی شدن گشته است ، به میراث دورکیم تعلق دارد . این میراث به ما توضیح می دهد که به علت افول نهادهای سنتی مانند دین و خانواده است که مدرسه در انتقال فرهنگ و تفاوت گذاری اجتماعی اهمیت یافته است و براهمیتش افزوده می گردد . اجتماعی ساختن یعنی هدایت و تغییر افراد ؛ یعنی تبدیل فردی غیراجتماعی به موجودی اجتماعی از رهگذر القای مقوله های فکری و نظامی از اندیشه ها ، باورها ، سنتها و ارزشهای اخلاقی ، حرفه ای یا طبقاتی که پاره ای از آنها تغییرناپذیراند و پاره ای دیگر برعکس ، همپای آموخته های جدید و تجربه ها و اوضاع زندگی دگرگون می شوند . چنین تعریفی مستلزم موارد زیر است : بررسی گذشته و آینده ی سرگذشت افراد ، برتری امر اجتماعی بر امر فردی ، کاربرد زور و فشار ، تقسیم قدرت و سرانجام هدفهایی مانند ادغام فرد در جماعت های عقیدتی یا شناختی . اما این تعریف مقاومت افراد یا شکست نهاد آموزشی در مهار اجتماعی آنان را نفی نمی کند و از این لحاظ پیوندی جدایی ناپذیر با فرایند گزینش دارد .
اجتماعی شدن و گزینش دو روی واقعیتی واحدند . » (2:53) همانگونه که ذکر شد اجتماعی شدن برای نخستین بار بصورت یک اصطلاح معین جامعه شناختی در نوشته های دورکیم مطرح گردید . اما اگر نظریه های جامعه شناسی را به طور کلّی در دو گروه عوامل گرا و تفسیر گرا در نظر بگیریم اجتماعی شدن در نزد هرگروه مفاهیم و تعاریف خاصی پیدا می کند . تفسیرگرایان برعکس عوامل گرایان که اجتماعی شدن را دریک مرحله در نظر می گیرند آن را در دو مرحله تعریف می کنند . به عنوان مثال هربرت بلومر اجتماعی شدن را شامل دو مرحله ی یادگیری Learning و اجتماعی شدن Socialization می داند ، اریک فروم نیز به یک مرحله ی پیش از اجتماعی شدن ( یا جامعه پذیری که بهتر است به جای آن جاافتادن در جامعه گفت ) تحت عنوان Assimilation معتقد است . در نظر گیدنز نیز اجتماعی شدن متفاوت از جامعه پذیری است . او برای جامعه پذیری از واژه ی Sociation و برای اجتماعی شدن از Socialization استفاده می کنند . اما چه تفاوتی میان دیدگاههای این دو گروه وجود دارد.
از نظر عوامل گرایان و خصوصا" کارکردگرایان اجتماعی شدن ( درواقع اجتماعی کردن ) مجموعه ای ازتمهیدات و اعمالی است که جامعه از طریق نهادهایی خاص طراحی و اجرا می کند تا فرد را در خدمت جامعه در آورده ، معرفت و رفتار او را با جامعه هماهنگ کند . در طی فرایند جامعه پذیری انسان کاملا" در قالبهای فرهنگی جامعه قرار گرفته و در واقع آن را می پذیرد . راهکار کلی جامعه برای اجتماعی کردن فرد از طریق ترغیب ، تشویق و تنبیه است و نهادهای خاصی چون نهادهای آموزشی حمایت و تشویق رفتارهای هماهنگ با جامعه و قوانین تنبیهی برای ممانعت از خروج انسان از هنجارهای اجتماعی، این فرایند را کنترل می کنند . این اعتقاد بنیادی که انسان ذاتا" شرور و متمایل به خروج از قواعد زندگی اجتماعی است بنیاد تشویقها و تنبیه ها را می سازد . ازدیدگاه تفسیر گرایان ، اما ؛انسان در طی مرحله ی اول رفتارها و هنجارها را می آموزد و سپس با تفهم و تفسیرگری در ذهن، آنها را می پذیرد یا تغییر داده به شیوه ی خاص خود در قالبها یا نقشهای اجتماعی موجود قرار می گیرد یا به شیوه ی خود، قالبها و نقشهای جدیدی را ساخته در آن قرار می گیرد . از این دیدگاه انسان توانایی تشخیص دارد و با آموختن رفتارهای اجتماعی بدلیل تشخیص درستی رفتار و سودآوری رفتارهای جمعی برای خودش آنها را درونی کرده به کنش اجتماعی می پردازد.
بلومر آژانسهای اجتماعی کننده را شامل شش آژانس ذکرمی کند شامل 1) خانواده و عمدتا" والدین 2) دیگر مهم 3) گروه همالان 4) مدرسه و نهادهای رسمی آموزش و پرورش 5) مجامع عمومی و مراکز گذران اوقات فراغت 6 ) رسانه ها و دیگر نهادهای ارتباط جمعی
آنچه باید درطی فراینداجتماعی شدن ،نهادینه درشخص یا درونی شود با نگاهی به اصول و مفاهیم مولفه ها و مثلث تبیین اجتماعی بهتر مشخص می شود (4) در مثلث تبیین اجتماعی و منطبق بر اصل اول جامعه شناختی یعنی راهها و اهداف در قاعده ی مثلث نیازها ی جمعی یا Collective Needs ازطریق راههای مشترک Collective Means به اهداف جمعی یا مشترک یا توافقی Collective Goals می رسند و در همه حال فرهنگ در راس مثلث ناظر و کنترل کننده ی این سه مفهوم است . آنچه در فرایند اجتماعی شدن ، در هر جامعه ای در شخص درو نی و نهادینه می گردد مفاهیم فرهنگی ، تیازها و اهداف جامعه و خصوصا" راههای مجازی است که بر اثرتوافق جمعی و فرهنگ ناظر بر فعالیتهای اجتماعی تعریف شده است . هنگامی که شخص تابع آژانسهای اجتماعی کننده قرار گیرد واین نهادها هماهنگ و بطور صحیح و کامل نقش خود را ایفا کنند شخص تمامی مفاهیم فوق را پذیرفته و آنها را همچون مفاهیم اولیه و تنها راههای ممکن درونی کرده و تنها درقالب آنها حرکت خواهد کرد . از دیدگاه تفسیر گرایی قوه ی تخیل و تفکر شخص در مرحله ی اجتماعی شدن فعالانه به تفهم و ارزیابی مفاهیم می پردازد و اجتماعی شدن فرایندی را تشکیل می دهد که شخص در عین پذیرش فرهنگی به خلاقیت و حرکت در قالب راههای مجاز و راههای جدید و ایجاد مفاهیم نو دست می زند و این حرکتها تکامل اجتماعی را امکان پذیر می سازد . در نظریه ی سیستهاتیک پارسونز در این مرحله راههای مجاز و تعریف شده از سوی جامعه و نظام فرهنگی جامعه از سوی شخص گزینش می گردند.
چه در نگاه عوامل گرایان و چه در نگاه تفسیرگرایان ، آزانسها و نهادهای اجتماعی کننده نقشی بسیار مهم و غیر قابل تردید دارند . آنچه در نظریه ی مرتن ناهمنوایی نام می گیرد و به عدم پذیرش یکی از مفاهیم راهها یا اهداف مربوط می شود در نگاهی دقیق می تواند به عدم کارکرد کامل و درست نهادها و آژانسهای اجتماعی کننده ، مربوط شود که از درونی کردن و جاانداختن و یا تشریح و تبیین هدفمند و قابل پذیرش مفاهیم مشترک اجتماعی قاصر بوده اند.
از سوی دیگر تفکیک یافتگی که در پویایی شناسی جامعه خود را نشان می دهد و می تواند در نظام تقسیم کار متبلور شود فتنها در صورتی امکان پذیر است که افراد جامعه لااقل بخشی از مفاهیم فرهنگی جامعه را بخوبی شناخته . آنها را درونی کنند . تنها در این صورت است که در عین انسجام اجتماعی اشخاص می توانند در عین احساس امنیت و اطمینان خاطر از ایفای نقش توسط دیگر اعضای جامعه و درست عمل کردن کلیت جامعه و اعتقاد به کارکردهای مناسب نهادهای اجتماعی به هرچه تخصصی تر شدن کار خود بیندیشند و به جای رفتن در پی سطح حداقل مورد نیاز از تخصصهای متعدد به سطح بالا در یک رشته بیندیشند و خود را از احساس نیاز به شناخت فنون و علوم متعدد بی نیاز احساس کنند . نهادها و آژانسهای اجتماعی کننده خصوصا" نهادهای رسمی فرهنگی همچون مدارس باید در نخستین قدم خود به این مفاهیم به طور کامل واقف و تا حدودی معتقد باشند .
اما آنچه در دیالکتیک هم فراخوانی یا اصل سوم جامعه شناختی مطرح می گردد خصوصا" در بحث اجتماعی شدن ، درست عمل کردن و هماهنگی ، همراهی و همگامی تمامی آژانسهای اجتماعی کننده در جامعه است . تنها همراهی تمامی این عوامل است که می تواند سنتز مرکب.
شالوده ی درهم پیچیده و همراه عوامل متداخل در دیالکتیک هم فرا خوانی یا Mutual Implication ایجاد کند و این مجموعه ی حاصل است که می واند انجام کامل و درست فرایند اجتماعی شدن را تضمین کرده از بار آسیبها و ناهنجاریهایی که عمدتا" از تخطی از قراردادها و فرهنگ جامعه پدید می آیند بکاهد . نخستین بارقه ها و آثار روان پریشی در رفتارهای افراد ضد اجتماع یا زیرپاگذارندگان قواعد اجتماعی اصولا" با پیشینه ای از کارکرد غلط آژانسهای اجتماعی کننده ، اعم ازعملکرد غلط یک آژانس یا عدم هماهنگی در میان دو یا چند آژانس ،ظاهر می شود.
توجه برنامه ریزی اجتماعی به این آژانسها و تشخیص به موقع اشتباهات احتمالی در عملکردها می تواند از میزان ناهنجاریهای آینده ی جامعه تا حد زیادی بکاهد.
منبع: www.fasleno.com
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}